ریحانه کوچولو ریحانه کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ناردانا

ریحانه کوچولو

    ریحانه عشق مامانی و بابایی          نفس مامانی و بابایی   نی نی نازم در زوز اول تولدش در بیمارستان زکریای تبریز             نی نی خوشگلم اینجا 4روزته آماده شده بودی با بابایی و عمه ملان برین دکترآخه شبا گریه میکردی خیلی دیر اومدین دکتر برات آز تست زردی نوشته بود که مال تو 24 وخیلی خیلی زیاد بود و گفته بود بیمارستان بستریت کنیم  اه خیلی روزای بدی بود خیلی خیلی بد 3شب بیمارستان بستری شدی اه نمیخوام بگم بعد مرخص شدن  از بیمارستان چه خوشگل شدی عزیزم اینم شکلکی زیبا ا...
21 اسفند 1392

مروارید چهارم و پنجم

عزیزدلم نازنین گلم مرواریدای جدید مبارک   عسلم دوتا دندون پایین داشتی و یکی بالا که دوتا دیگه هم بهشون اضافه شده یکی بالا و یکی پایین مبارکت باشه عزیزکم ...
20 اسفند 1392

واکسن یکسالگی

مامانی بعدازظهر از بینیت چرک خونی اومد خیلی ترسیدم و نگران شدم به بابایی زنگ زدم که زود بیاد امروز ببریمت  پیش دکترسلطانی دکتر گفت چون سرماخوردگی و عوارض واکسن افتاده رو هم تبت زیاد شده وگفت احتمالا از فردا دیگه تب نمیکنه چند تا شربت جدید و قطره بینی برات نوشت و گفت چون بینیت خشک شده و زیاد ابریزش داره خون اومده انشالله که تا فردا خوب خوب میشی فداتشم ...
17 اسفند 1392

مسافرت

عزیزدلم رفته بودیم کلیبر خونه خاله جون  اینا،همراه با مامان جون اینا و خاله جون اینا  با این تیپ راه افتادیم خونه خاله جون اینا که رسیدیم تصمیم گرفتیم بریم گردش تو طبیعت و شب رو بیرون بخوابیم با همین تیپ از خونه خارج شدیم به قلعه دره سی که رسیدیم چند دقیقه ای پیاده شدیم مامانی هوا خیلی سرد شده بود انگار نه انگار که تابستونه البته کلیبر همیشه هواش سرده تو ماشین لباساتو عوض کردم و بلوز آستین بلند و شلوار لی تنت کردم چون قلعه دره سی شلوغ بود تصمیم گرفتیم بریم آینالی نی نی خوشگلم که تو ماشین لالا کرده و ژست مهساجون   به دامنه کوه اینالی که رسیدیم دایی جون اینا گفتن شبو همینجا بمونیم فردا صبح بریم آینا...
17 اسفند 1392

لبخند شیرین عسلم

                                            اولین لبخند نی نی نازم   نازگلم عاشق این عکستم   مامانی فدای خنده شیرین نازنینم بووووووووووووس من فدای خوشگلم   خیلی شیرینی عزیزکم خوشگل شدم!   قربونت   خیلی خیلی نازی     بوووووووووووووووووووووووووس عاشقتم ...
14 اسفند 1392

واژه های جدید نازگلم

مامانی به به دیین نازلی قیزه قربان نازنینم جمعه بعد از نصب پرده جدید مامانجون اینا تو هم هی پرده رو نشون میدادی و میگفتی به به  تو خیلی خیلی خیلی به به هستی قربونت برم از ده روز پیشم میگی آخ عسلم چونکه مریض شده بودی و نمیتونستی تاتان کنی و میخوردی زمین میگفتی اخ فقط نمیدونم ار کجا میدونستی موقع زمی خوردن میگن آخ جمعه هفته پیشم بابایی گلی که خاله راضیه برای بدنیا اومدنت گرفته بود رو بالای در ورودیمون نصب کرد دخترباهوشم تو هم  تا چند وقت موقع اومدن به خونمون میگفتی باخ (نگاه کن) الانم خیلی ازش استفاده میکنی قربونت بدم یه کلمه ای هم  از چهارشنبه یاد گرفتی که وقتی میگی من اینطوری میشم ممه دوست دار...
11 اسفند 1392

تب

عزیزدلم دیروز بعدازظهر رفتیم دکتر اقای دکتر گفت شربتها اثرنکرده و سرماخوردگیت شدیدتر شده وهر دو گوشت عفونت کرده قربونت برم با اینکه این همه شربت خوردی هیچی به هیچی           عفونت گوشت هم بهش اضافه شد اقای دکتر دوتا امپول برات نوشته بود فدات شم مامانی یکیشو دیشب زدیم و یکیشو امشب کاش لااقل اثر داشته باشی عزیزدلم این مدت خیلی اذیت شدی نازگلم امروز کلا گریه میکردی و بهونه میگرفتی خوب شد امروزم نرفتم دانشگاه با اینکه مامانی پیشت بود اینقد اذیت شدی اگه تنها بودی چی میشد ولی عصر به بعد قربونت برم  یکم حالت خوب شده و بازی کردی تاتان کردی خندیدی شیطونی کردی انشالله تا فردا خوب خوب م...
11 اسفند 1392

تب

نازنین گلم الهی مامانی فدات شه سه روزه بازم تب میکنی قربونت  برم دو نسخه شربت خوردی ولی فایده ای نداشته امروز بازم میریم دکتر خیلی نگرانم عزیزم میترسم دلیل دیگه ای داشته باشه امشب تو خواب خیلی ناله میکردی مامان فدات شه انشالله زود خوب میشی عزیزم خیلی دوست دارم ...
10 اسفند 1392

شیطون و بلا

این شیطون کوچولو  عشق مامانی همین الان کشوهارو خالی کرده رو زمین برس کوچولوش رو برداشته موهاشو شونه کنه خوب مامانی میخوام خوشگل بشم دیگه تو اتاقش 7تا کشو داره که5تاشو خالی کرده میدونین دوتاش چرا مونده اخه دستش نمیرسه وقتی میره تو اتاقش بازی کنه مستقیا میره سراغ کشوها هی من جمع میکنم هی خوشگل خانم میریزه زمین خوب شاید دوست داره یجور دیگه بچینه الانم مهساجون خونه ماست و تو اتاقش بازی میکنن به مامانی مجوز داده عکساشو بزارم (اکثرا شبا بعد خوابیدن کوچولوم ساعت12 به بعد وبلاگشو مینویسم )                     &nb...
5 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناردانا می باشد